لیمّو

لیمّو (Limmu) یک عنوان آشوریی بود. در آغاز سلطنت یک پادشاه آشوری، یک مقام رسمی سلطنتی گماشته شده، برگزاری جشن سال نو را بعهده می گرفت. هر سال، یک لیمّوی جدید، که به خانواده های برجسته و یا اعضای مجلس شهر منتسب بود، برگزیده می شد. آشوریان از نام آن لیمّو برای آن سال استفاده می کردند تا آن سال را در اسناد رسمی مشخص گرداندند. اسامی لیمّوهای هر سال، میان 892 و 648 ق.م یافت شده است. در طی دوره آشور کهن، شاه هیچگاه خودش لیمّوم ((limmum: تلفظ به زبان آشوری) نمیشد اما در دوره آشور میانه و آشور نو، شاه خودش این مقام را بعهده می گرفت.

ادامه نوشته

زندگی و فرهنگ آشور

در بررسی تاریخ سیاسی خشونت بار دوره سارگُنیان، که در آن امپراتوری آشور به بالاترین حد قدرت خود رسید، می توان به آسانی دریافت که تمام وجوه زندگی آشور درگیر جنگ و درگیری بود. اما این برداشتی غیر واقعی است که تا حد زیادی از خصلت گزینشی اسناد بر جا مانده سرچشمه می گیرد. بخش عمده این اسناد دربرگیرنده گزارش های سلطنتی و دیگر شرح و توصیف های عملیات نظامی و طرح های ساختمانی است که روش سنتی بیان پادشاهان آشور بود.

ادامه نوشته

تاریخ آشور

در این یادداشت می توانید به لینک های مرتبط با تاریخ آشور دسترسی پیدا کنید.

ادامه نوشته

فروپاشی آشور

لشکرکشی کوتاه اما هولناک بابلی ها و ماد ها چنان ویرانگر بود که سرزمین اصلی آشور، که به تقریب دو هزار سال پیوسته مسکونی و پر رونق بود، به ویرانه ای تبدیل شد؛ و آخرین بقایای امپراتوری ای که زمانی بزرگ و قدرتمند بود و از همین سرزمین بر آن فرمان رانده می شد، به سرعت دچار فروپاشی شد و در دهه ها و سده های پس از آن، آنچه از آن پادشاهی باقی ماند، تنها خاطره ستمگری های آن بود. و اما آشوریانی که توانستند از سقوط کشورشان جان سالم به در ببرند، مجبور شدند زندگی خود را در سایه اربابان جدیدشان در سختی و تنگدستی بگذرانند و در شگفت بودند که چرا خدای بزرگ آشور، آن ها را به خود وا گذاشته است. با گذشت سالیان، فرزندان آن ها و فرزندان فرزندانشان، کاملا و برای همیشه جذب دیگ در هم جوش و مدام در حال تولید مثل اقوام گوناگون شدند؛ و به زودی دیگر آشوریانی باقی نماندند که در شگفت شوند.

ادامه نوشته

سقوط نینوا

بدین ترتیب نینوا سقوط کرد. ولی جنگ پایان نیافته بود. بخش هایی از لشکر آشور به سرکردگی «آشور-اوبالیت» توانستند از آن شهر بیرون روند. آشوروبالیت در پاییز سال 612 ق.م در حرّان به تخت پادشاهی آشور نشست و در آنجا، بقایای لشکریان آشور و دسته های متحدانی که به سببی از مادیها و بابلیان انتظار خیری نداشتند و می خواستند مبارزه را ادامه دهند و موجودیت پادشاهی آشور را نگاه دارند، به دور «آشوروبالیت دوّم» گرد آمدند. امید اصلی ایشان به مصر و فرعون «نخوی دوّم» بود. اورارتو که سکاها ناتوانش کرده بودند و از خطر ماد بیمناک بود نیز اتحاد با آشور را نگاه داشته بود. باور کردن این حقیقت که شکست آشوریان براستی قطعی و جبران ناپذیر است، برای همه دشوار بود.

ادامه نوشته

جنگ بابل و ماد علیه آشور

این لشکرکشی به سرعت صورت گرفت و با تسخیر قدیمی ترین و مقدس ترین شهر کشور آشوریان، یعنی آشور پایان یافت. اعیان آشور را در آن شهر کشتند. نیایشگاه های آشور غارت شد و ثروت های بیکران و بیشمار به دست فاتحان افتاد؛ ثروت هایی که آشوریان در نتیجه قرن ها غارت تمام اقوام آسیای باختری گرد آورده بودند. بطور مسلم تأخیر نبوپلسر عمدی بود. بزرگان شهر آشور و کاهنان آن را روابط استوار و دیرین، اشتراک منافع و منافع و سنن مذهبی با بزرگان و کاهنان بابل مربوط می ساخت. نبوپلسر در نوشته های خود به صراحت می گوید که در توهین به نیایشگاه های آشور شرکت نجست و حتی به خاطر آنها سوگوار شد و بر روی خاک خوابید. با این وجو به ویرانه های آشور قدم نهاد و در آنجا - در اردوگاه های مادیها - نبوپلسر و هوخشتره «با یکدیگر عهد دوستی و اتحاد بستند» و این دوستی به احتمال در همان زمان، با ازدواج سیاسی پسر نبوپلسر به ن نام نبوکدنصر و شاهزاده خانم مادی آمیتیس، مسجل و مستحکم شد.

ادامه نوشته

مقدمات جنگ بابل و ماد علیه آشور

مراتب بالا نه تنها ناتوانی آشور را نشان می دهد، بلکه می رساند که وضع در نظر آن دولت بسیار وخیم بوده است وگرنه، ممکن نبود که آشوریان، لشکریان پادشاهیهایی را که در گذشته نزدیک خراجگذار ایشان بودند، به کشور خویش راه دهند و با آنان، چون متحدان متساوی الحقوق داد و ستد کنند. گمان نمی رود که عصیان بابل به خودی خود نیازمند چنین اقدامات جدی بوده باشد زیرا در تاریخ آشور این گونه شورش ها فراوان بوده و آن دولت، به آسانی و یا به دشواری، همواره آنها را خاموش می کرده است. ورود ماد در جنگ نیز نمی توانست موجب نگرانی آشور شود زیرا که به احتمال قوی، هوخشتره هنوز در سال 616 ق.م وارد کارزار نشده بود. به گمان قوی، در نظر مقامات دولتی آشور، وخامت اوضاع بدان سبب بود که عموم مردم امپراتوری، از نهضت ضد آشور، پشتیبانی می کردند.

ادامه نوشته

آشور در سراشیبی زوال

 در اواخر سال 639 پیش از میلاد، یعنی همان سالی که عیلام موجودیت خود را از دست داد، گزارش های شاهانه آشوربانیپال نیز در خاموشی فرو رفت و دوازده سال آخر پادشاهی او را، دست کم از منظر آشور، در تاریکی محض قرار داد. منابع پراکنده خارجی می گویند آمیزه ای از تهاجم ها، شورش ها و درگیری های داخلی، در مقیاسی گسترده تر از آنچه آشوریان در گذشته تجربه کرده بودند، امپراتوریشان را در کام خود فرو برد. شاید نزدیک شدن فروپاشی ناگزیر بود. به هر حال، حقیقت این بود که هر یک از دولت های تابع آشور و همسایگان خارجی، از آشور متنفر بودند و از نابودی آن، سود می بردند.

ادامه نوشته

قیام شَمَشوموکین؛ بحران در امپراتوری آشور

چندان از پیروزی آشوربانیپال بر عیلامیان نگذشته بود که منطقه باز هم دچار طغیان و آشوب شد، و امپراتوری آشور وارد پرخطرترین بحریان سیاسی تاریخ خویش گشت. این بار مرکز آشوب، بابل، و مقصر اصلی برادر بزرگ خود آشوربانیپال، یعنی «شمش-شوم-اوکین» بود. آشوربانیپال طبق وصیت پدرش، شمش-شوم-اوکین را با اختیاراتی پایین تر از خود، بر تخت فرمانروایی بابل نشاند. به این توافق به مدت هفده سال عمل شد، اما در آن فاصله، شمش-شوم-اوکین بابلی شده - از امور آشور جدا افتاده - می خواست بر سر اقتدار نهایی بر خاورنزدیک، با برادرش بجنگد. آشوربانیپال را باید به خاطر تلاش برای فرونشاندن بحران از راه غیر خشونت آمیز تحسین کرد. اما به دلایل ندانسته ای، بابلیان این پیشنهاد صلح جویانه را رد کردند و به زودی جنگی تمام عیار درگرفت. برخی از شهرهای بابلی از شمش-شوم-اوکین پشتیبانی کردند و برخی از دیگر شهرها با خردمندی بیش تری جانب آشوربانیپال را گرفتند که به روشنی بیشتری شانس پیروزی داشت.

ادامه نوشته

امپراتوری آشور در اوج

با درگذشت اسرحدون، «اورتاکی» فرمانروای ماداکتو که از متحدان و هواخواهان اسرحدون بود و با کمک وی به پادشاهی رسیده بود، به رقابت با «آشوربانیپال» برخاست. جنگ با مصر همچون میراثی از اسرحدون، برای آشوربانیپال به جا مانده بود و پادشاه تازه آشور دریافت که باید هر چه سریع تر، شورشیان مصری را سرکوب کند. آشوریان به منظور بدست آوردن آنچه در قیام سال 673 ق.م ماد ها، از دست داده بودند، تاخت و تاز به سرزمین های خاور کشور خود را از سر گرفتند. در حدود سال 660 ق.م، «گوگو» پادشاه لیدی در برابر تاخت و تاز کیمریان به دولت آشور متوسل شد و با کمک آشوریان، کیمریان را از سرزمین خود بیرون راند. در حدود سال 654 ق.م آشوریان براستی مناسبات ددمنشانه ای با کیمریان پیدا کردند. در آن زمان، «توگدامی» و پسرش «سانداکشترو» در رأس کیمریان قرار داشتند و کماکان، اورارتو با آنان همراه بود. با شکست کیمریان از سکاها، «روسای دوّم» شاه اورارتو کوشید تا روابط حسنه ای را که در زمان پدر آشوربانیپال میان دو دولت برقرار بود، از نو برقرار سازد و به این منظور سفیرانی را به آشور فرستاد.
ادامه نوشته

آشوربانیپال و مسئله ولیعهدی او

«آشوربانیپال»، فرزند اسرحدون، واپسین شاه بزرگ آشور بود. او بعنوان یکی از چند پادشاه روزگار باستان که می توانست بخواند و بنویسد، معروف است. در طول دوران پادشاهی وی، شکوه آشور تنها در نیروی ارتش آن نمایان نبود، بلکه در فرهنگ و هنر آشور نیز پدیدار بود. او پنج برادر و یک خواهر داشت. «سین-ایدینا-اَپلی» برادر بزرگش که نامز کرسی ولیعهدی بود پیش از سال 672 ق.م درگذشت. آشوربانیپال در یگانه شرح زندگینامه خود، کارهای پژوهشگرانه خود را یادآور می شود و در میان آنها از پیشگویی، ریاضیات، و خواندن و نوشتن نام می برد. اسرحدون (پدر آشوربانیپال) به محض درگذشت شهبانویش در سال 672 ق.م، خط جانشینی را از نو سازماندهی کرد. او با سران کشورهای خارجی عهدی بست و آنها سوگند خوردند که چنانچه اسرحدون از این دنیا درگذرد، آشوربانیپال را بعنوان شاه آشور و «شَمَش-شوم-اوکین» (دیگر برادر بزرگتر آشوربانیپال) را شاه بابل بشناسند.

ادامه نوشته

شورش های پیاپی اقوام ناراضی علیه اسرحدون

سناخریب در ژانویه سال 680 ق.م بهنگام عبادت به دست یکی از پسران خود کشته شد و در پایان همان سال، «اسرحدون» پسر کوچک او که هوادار فرقه کاهنان و بازرگانان بود، بر تخت سلطنت آشور نشست. نخستین سال های سلطنت پادشاه تازه آشور بیشتر صرف اقدامات پیچ در پیچ سیاسی و نظامی در بابل شد. اسرحدون در سال 674 ق.م به آنچه که خود «کشور مادهای دوردست» می نامید لشکر کشید. اما در این مرحله دشواری هایی پدید آمد. دانسته شد که دریافت خراج از سرزمین گسترده ماد که در عمل مطیع نشده بود محال است و آشوریان در حین حمله به «پاتوش عارا» بیمناک بودند که از پشت سر به ایشان حمله شود. در آن هنگام مذاکراتی با کیمریان در جریان بوده و ایشان به دولت آشور وعده داده اند که در مناسبان میان آشور و ماننا مداخله نکنند. در آن زمان ماننا دیگر خراجگذار و متحد آشور نبود. در سال 673 ق.م قیام بسیار بزرگی علیه آشور تشکیل شد و برای نخستین بار در طول یکصد و پنجاه سال گذشته، بزرگترین ضربه به پادشاهی نیرومند آشور زده شد، چرا که قیام، به تأسیس «پادشاهی مستقل ماد» منجر گشت.

ادامه نوشته

سلسله جنگ های سناخریب با شورشیان بابلی و عیلامی

سال های نخست پادشاهی سناخریب نیز دستخوش ستیز با اقوام ناآرام گشت. «مرودک بلدان» کلدانی بازگشته و سلطنت بابل را در اختیار گرفته بود و در این بین از حمایت کلدانیان، آرامیان و حکومت عیلام نیز برخوردار بود. از آن بدتر اینکه زمامداران مصر نیز به حمایت از پادشاه کلدانی بابل برخاسته و امیران «سیدون»، «عقرون»، «یهودیه» را نیز به شورش در برابر شاه آشور برمی انگیخت. در سال 694 ق.م، سناخریب بمنظور نابود ساختن پایگاه عیلام در سواحل خلیج فارس، دست به یک لشکرکشی زد و برای انجام این کار از ناو های کوچک فنقیه و سوریه استفاده نمود. در سال 689 ق.م، ائتلاف بزرگی به رهبری «هوبان-ایمنه» شاه عیلام و «موشه-زیب-مَردوک» شاه بابل علیه آشور تشکیل شد که کشورهای «الّی پی»، «پارسو(م)آش»، «انزان» و «پاشری» نیز بدان پیوستند. نتیجه پیکار قطعی نبود اما متحدان ناگزیر از ادامه جنگ سرباز زدند زیرا که «هوبان-ایمنه» ناگهان بیمار گشت و بدین سبب در سرزمین عیلام مبارزه داخلی درگرفت.

ادامه نوشته

لشکر کشی های سارگون دوّم

سارگون دوّم در سال 715 ق.م شورش ایالت «خارخار» را که اتحادیه قبایل ماد در به راه انداختن آن نقش داشت، فرونشاند و سال بعد، بمنظور پایان دادن به ادعاهای اورارتور در مورد ماننا و سرزمین های پیرامون آن، لشکرکشی همه جانبه ای را علیه «روسای یکم» شاه اورارتو به انجام رساند. او در سال 713 ق.م لشکرکشی به خاک ماد را آغاز کرد. ماد ها از سال گذشته چشم براه این حمله بودند و از آن بیم داشتند. قیامی که در سال 711 ق.م در شهر فلسطینی «اَشدود» برپاشد و مورد پشتیبانی «یهودیه»، «موآب» و «مصر» بود نیز فرونشانده شد و شهر «اشدود»، یک ایالت آشوری گشت. در سال 710 ق.م، سارگن دوّم که به اندازه بسنده در حکومتش احساس امنیت می کرد، بسوی دشمن قدیمی خود، بابل تاخت. در سال 709 ق.م، شاهزاده «سناخریب» به ازدواج یک نجیب زاده-بانوی آرامی به نام «نقیه» درآمد و بمنظور آرام ساختن اقوام آرامی و کلدانی فرات پایین و نیز صحرانشینان «سوتی»، در جنوب بابل ماندگار شد.

ادامه نوشته

مداخله آشور در امور داخلی ماننا

به ظاهر نخستین بار آشوریان به خواهش «ایرانزو» در امور داخلی ماننا مداخله کردند. در آن سال سرکرده ای با نام ایرانی «متاتی» از سرزمین «زیکرتو»، بومیان را برمی انگیخت تا بر «ایرانزو» شاه ماننا بیرون شوند. دو دژ ماننایی به نام «شو-آن-داخول» و «دور-دوکّا» از تحت فرمان ایرانزو پادشاه آن کشور بدر شدند. پس از مرگ ایرانزو، پسرش «آزا» بر سریر سلطنت ماننا نشست. «متاتی» فرمانروای «زیکرتو»، و «تِلوسینا» فرمانروای «آندیا» و «باگداتو» فرمانروای «اوئیشدیش» علیه «آزا» خروج کردند. به ظاهر اتهام ویژه «آزا» این بود که با «سارگن دوّم»عقد اتحاد بسته بود. «آزا» دستگیر و کشته شد و جنازه او را در کوه «اوآئوش» (سهند کنونی) افکندند. سارگُن دوّم بیدرنگ مداخله کرد و موفق به دستگیر کردن باگداتو شد و فرمان داد پوست از تنش برکنند و لاشه وی را در معرض تماشای مانناییان قرار داد و پسر دیگر «ایرانزو» را که «اولوسونو» نام داشت بر تخت سلطنت ماننا نشاند.

ادامه نوشته

آغاز دور دوم تاخت و تاز آشور

دلایل واقعی حمله «تیگلت پیلسر» به مرزهای ماد گوناگون بود. نخست اینکه پایه اصلاحات وی این بود که ارتش همیشه در حال عملیات جنگی باشد و با غارت و دزدی، ثروت اندوزد. اما علت مهم و حتی مهمترین علت لشکرکشی این بود که ثروت های مادها را تصاحب کند و خود توانگر شود و بویژه اسبان فراوان به دست آورد. نخستین نتیجه لشکرکشی «تیگلت پیلسر» به خاک اتحادیه قبایل ماد همانا ایجاد دو ایالت تازه در پادشاهی آشور بود؛ یعنی «پارسوآ» و «بیت همبان». لشکرکشی های آتی «تیگلت-پیلسر سوّم» متوجه جبهه باختر بود. ارتش آشور در 733 ق.م فلسطین را در ساحل مدیترانه تسخیر کرد، دمشق را در 732 ق.م ویران نمود و در همان سال بیشترینه خاک اسرائیل را تصرف کرد بطوریکه مناطق شمالی آن سرزمین یک ایالت آشوری گشت. بر پایه سنگ نبشته «تیگلات پیلصر سوّم»، بسیاری از اسرائیلیان را از سرزمینشان به بخش های دیگر امپراتوری آشور تبعید کردند.

ادامه نوشته

اصلاحات تیگلات پیلصر سوم

«تیگلات پیلصر سوم»، یکی از بزرگ ترین و کشورگشاترین پادشاهان آشور بود. تیگلات پیلصر که فرمانروایی زیرک، پرتحرک، و مبتکر بود، به درستی استدلال می کرد که اگر امپراتوری بدون اصلاحات اداری و نظامی به خود واگذاشته شود، نمی تواند دوام آورد؛ نخستن این اصلاحات آن بود که با قدرت مقامات رسمی عالی رتبه آشور، که در دوره پادشاهی نیاکانش به اندازه زیادی افزوده شده بود، به مخالفت پرداخت. مهمترین آنها «شَمشی-ایلو» بود که فرمانده کل قوا بود و از زمان اَدَد-نیراری سوّم به این سمت برجسته دست یافته بود. در عرصه نظامی، سپاهی را که از قدیم به طور عمده از مردان آشوری ای تشکیل می شد که برای یک دوره معین (بطور معمول تابستان) به خدمت فراخوانده می شدند، با یک نیروی حرفه ای دایمی به طور عمده مرکب از اهالی ایالات جایگزین کرد.

ادامه نوشته

دست اندازی های شَمشی-اَدَد پنجم به خاک ماد

آشوریان لشکرکشی پردامنه ای علیه ماد به انجام رساندند. دهکده ها و نقاط مسکونی بسیاری را آتش زدند. مسّیان تلفات زیادی دادند. اما پایداری مادی ها در هم شکسته نشد و «مون-سو-آرتا»، فرمانروای «آرازیاش»، هنگامی که آشوریان در بازگشت، از کوه های میان قزوین و همدان می گذشتند، راه را بر ایشان سد کرد. با این حال به این دسته از مادی ها نیز ضربه سختی وارد آمد. قبایل ماد هرگز دچار چنین شکستی نشده بودند. این، نتیجه نفاق و پراکندگی و جنگ های داخلی بود. «شَمشی-اَدَد پنجم» در سال 810 ق.م درگذشت و «اَدَدنیراری سوّم»، که کودکی خردسال بود، وارث تاج و تخت آشور گردید، و در واقع، این شهبانوی بیوه وی، «شَمو-رَمَت» بود که امور کشور را اداره می کرد. بی شک حکومت یک زن، در میان اقوام پیرامون که به نظام های دوران پدرشاهی خو گرفته بودند، تأثیر عمیقی نمود.

ادامه نوشته

تاخت و تازهای شلم نصر سوّم

پس از این پیروزی ها در خاور، و آن ناکامی ها در باختر، شلم نصر با تلخکامی دیگری روبرو شد. یکی از پسرانش به نام «آشور-دَن-اَپلو» سر به شورش برداشت. در این شورش، نجیب زادگان روستایی و شهروندان آزاد 27 شهر، دربردارنده نینوا، آشور، و اِربیل به پشتیبانی «آشور-دَن-اَپلو» برخاستند. اینک شاه، پیرمند تلخکام، در کنج عزلت، در کاخش در شهر نمرود به جا ماند، و وظیفه نبرد در جنگ داخلی را به پسر دیگرش، «شَمشی-اَدَد پنجم» واگذاشت. درگیری هنوز شدت داشت که شلم-نصر درگذشت. شَمشی-اَدَد پنجم، جانشین پدرش شد و کمی پس از آن، شورشیان را شکست داد، اما ناگزیر شد بقیه سلطنتش را صرف غلبه بر خراجگزاران خارجی کند که بروز جنگ داخلی را غنیمت شمرده و سر به شورش برداشته بودند. سپس دوره ای فرارسید که در آن، بیش از نیم سده، آشور دچار رکود شد، که سبب آن، آمیزه ای از فرمانروایان ناتوان، و بی ثباتی داخلی بود.

ادامه نوشته

آغاز دور نخست تاخت و تاز آشور

نخستین پادشاه بزرگ امپراتوری نو آشور، «آشور-نَسیر-اَپلی دوّم»، پسر «توکولتی-نینورتا-ی دوّم» بود، که با بکارگیری از روش های خشونت آمیز و بی رحمانه، یک بار دیگر آشور را چنان ساخت که نامش در خاورنزدیک وحشت می آفرید. سپاهیان او، نخستین سپاه در تاریخ بودند که از سواره نظام استفاده کردند و خود او، بیرحم ترین شا آشور به حساب می آمد. او پس از تثبیت دستاوردهایش در جبهه خاور، و تکمیل ساختمان کاخ خودش، در صدد برآمد تا کاری را انجام دهد، که دیگر پادشاهان آشور، از زمان تیگلت-پیلسر نیرومند، در بیش از دو سده پیش از آن، موفق به انجامش نشده بودند - یعنی دستیابی به سواحل دریای مدیترانه.
ادامه نوشته