فصل نهم - گریه آورترین واقعه جوانی من

من گفتم من اين داستان را كه تو برايم نقل كردی شنيده‌ام و ميدانم كه تمام اين وقايع در خواب اتفاق می‌افتد و در آخر داستان (سات نه) كه خوابيده بود از خواب بيدار می‌شود و خدايان را شكر می‌نمايد كه اطفال وی زنده هستند. (نفر نفر نفر) گفت اينطور نيست و هر مرد كه عاشق يك زن ميباشد شبيه به (سات نه) است و برای اينكه بتواند از او كام بگيرد حاضراست كه مال و زن و فرزندان خود را فدا كند و هنگامی كه هرم بزرگ را می‌ساختند اين طور بوده و وقتی باد و آفتاب اهرام را از بين ببرد نيز همين طور خواهد بود. آيا تو ميدانی برای چه سر خدائی را كه در عشق مراد ميدهد شبيه به سر گربه ميسازند و ترسيم می‌كنند؟ گفتم نه. (نفر نفر نفر) گفت برای اينكه بگويند كه زن مثل پنجه‌هاي گربه است و وقتی گربه ميخواهد شكار خود را فريب بدهد پنجه‌های نرم خويش را روی او ميكشد و شكار از نرمی آن لذت ميبرد ولی يك مرتبه پيكان‌های تيز چنگال گربه از زير آن پوست نرم بيرون می‌آيد و در بدن شكار فرو ميرود و من چون نميخواهم كه تو از من آسيب ببينی و بعد مرا به بدی ياد كنی بتو ميگويم (سينوهه) از اينجا برو و ديگر اينجا نيا. گفتم تو خود امروز بمن گفتی كه از پيش تو نروم و در اينجا باشم تا اين كه تو با من صحبت كنی. زن گفت آري من اين را گفتم و اكنون بتو ميگويم برو برای اينكه هرگاه بخواهی از من سودمند شوی برای تو گران تمام خواهد شد و بعد مرا نفرين خواهی كرد كه باعث زيان تو شدم

ادامه نوشته

درگذشت آمنه، مادر محمد

با اینکه محمد از طایفه قریش به شمار می آمد و طایفه مزبور در مکه احترام داشت، مادر محمد مجبور شد به مدینه، نزد خویشاوندان خود برود تا شاید بتواند فرزندش را در آنجا و با کمک خویشاوندانش بزرگ نماید زیرا پس از درگذشت عبدالله پدر محمد، آن طفل یتیم و مادرش، از مال دنیا هیچ نداشت. آمنه فرزند عزيزخود را برداشته و براى زيارت قبر شوهرش عبداللهو ديدار خويشان وى به مدينه آورد. و در اين سفر «ام ايمن‏» [کنیزی که از عبدالله به محمد ارث رسیده بود] را نيز همراه‏ خود بمدينه برد. خویشاوندان آمنه پس از ورود او و پسرش به مدینه، به بیوه جوان مرحوم عبدالله کمک کردند. ابن سعد در كتاب‏ «طبقات‏» خود روايت كرده كه آمنه وام ايمن با دو شتر كه همراه داشتند محمد را به مدينه بردند و مدت يكماه در مدينه نزد خويشان خود ماندند.

ادامه نوشته

تولد محمد، پیامبر اسلام

تولد پیامبر اسلام در عام الفیل رخ داد. وقتی پیامبر اسلام چشم به دنیا گشود پدرش عبدالله از دار دنیا رحلت کرده بود. پس از اینکه محمد قدم به دنیا گذاشت طبق رسم اعراب موی سرش را تراشیدند و هم وزن آن (موی سر)، طلا میان فقرا تقسیم کردند و سپس او (محمد) را به دایه سپردند زیرا اعراب عقیده داشتند که هوای مکه زیان آور است و کودکانی که در مکه بزرگ شوند در طفولیت فوت می نمایند. نخستین دایه پیغمبر اسلام (ص)، کنیز ابولهب - عموی محمد - بود، اما چون وی از دادن شیر به محمد امساک می کرد، طفل را از دایه گرفتند و چشم براه زن های داوطلب شدند تا این که زن های طایفه "بنی سعد بن بکر" وارد مکه شدند. زن های طایفه "بنی سعد بن بکر" در چند ساعت اطفالی را که باید بزرگ کنند دریافت کردند و رهسپار بازگشت گردیدند ولی هیچ یک از آنها محمد را بمناسبت اینکه یتیم و فقیر بود نپذیرفت.

ادامه نوشته

عام الفیل

شكست پى در پى قبائل مزبور در برابر لشكريان ابرهه سبب‏ شد كه قبائل ديگرى كه سر راه ابرهه بودند فكر جنگ با او را ازسر بيرون كنند و در برابر او تسليم و فرمانبردار شوند و از آن جمله قبيله ثقيف بودند كه در طائف سكونت داشتند و چون ابرهه بدان‏ سرزمين رسيد زبان به تملق و چاپلوسى باز كرده و گفتند: مامطيع تو ايم و براى رسيدن به مكه و وصول بمقصدى كه در پيش ‏دارى راهنما و دليلى نيز همراه تو خواهيم كرد و بدنبال اين‏ گفتار مردى را به نام ‏«ابورغال‏» همراه او كردند و ابو رغال،‏ لشكريان ابرهه را تا «مغمس‏» كه جائى در چهار كيلومترى مكه ‏است راهنمائى كرد و چون بدانجا رسيدند «ابو رغال‏» بيمار شد و مرگش فرا رسيد و او را در همانجا دفن كردند و چنانچه‏ ابن هشام می ‏نويسد: اكنون مردم كه بدانجا می ‏رسند به قبر ابو رغال سنگ می ‏زنند. روز ديگر، ابرهه به سپاه مجهز خويش فرمان‏داد تا به شهر حمله كنند و كعبه را ويران سازند. نخستين نشانه شكست ايشان در همان ساعات اول ظاهر شد و چنانچه مورخين نوشته ‏اند، فيل مخصوص را مشاهده كردند كه‏ از حركت ايستاد و به پيش نمى ‏رود و هر چه خواستند او را به ‏پيش برانند نتوانستند و در اين خلال مشاهده كردند كه ‏دسته‏ هاى بيشمارى از پرندگان كه شبيه پرستو و چلچله بودند ازجانب دريا پيش مى ‏آيند.

ادامه نوشته

اجداد رسوال الله

از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت شده است كه فرمود: «هر گاه نسب من به عدنان رسيد از ذكر اجداد جلوتر خوددارى كنيد (بحار الانوار ج 15 ص 105) و نيز فرمود: «نسب شناسان نادرست گفته اند، خداوند متعال گفته است از آنان جماعتهاى بسيارى را هلاك كرده ايم». بدين جهت شرح حال اجداد پيامبر اسلام آغاز را از جد بيستم رسول اكرم يعنى «عدنان» شروع مى كنيم.

ادامه نوشته

آمنه؛ مادر رسول الله

«آمنه» دختر وهب بن عبد مناف بن قصی بن كلاب» كه ده سال و به قولى ده سال و اندى پس از واقعه حفر زمزم، و يك سال پس از آن كه «عبد المطلب» براى آزادى «عبد الله» از كشته شدن صد شتر فديه داد، به ازدواج «عبد الله» در آمد، و شش سال و سه ماه پس از ولادت رسول خدا، در سفرى كه فرزند خويش را به مدينه برده بود تا خويشان مادرى وى (از طرف مادر عبد المطلب) يعنى «بنى عدى بن النجار» او را ببينند، هنگام بازگشتن به مكه در سى سالگى در «أبواء» وفات كرد و همانجا دفن شد. «علامه مجلسى» می ‏گويد: شيعه اماميه بر ايمان «أبو طالب» و «آمنه» دختر «وهب» و «عبد الله بن عبد المطلب» و اجداد رسول خدا تا آدم عليه السلام اجماع دارند.

ادامه نوشته

عبدالله بن عبدالمطلب؛ پدر رسوال الله

درش عبدالمطلب بن هاشم و مادرش، «فاطمه» دختر «عمرو بن عائذ بن عمران ابن مخزوم» است. يكى از پنج فاطمه ‏اى كه در نسب رسول خدا بوده ‏اند. «عبد الله» پدر رسول خدا در بيست و پنج سالگى، در مدينه نزد دایى ‏هاى پدرش از طايفه «بنى النجار» در خانه ‏اى معروف به «دار النابغه»، وفات كرد. علت وفات عبد الله را در مدينه چنين نوشته ‏اند كه براى تجارت با كاروان قريش رهسپار شام شد، و در بازگشتن از شام در اثر بيمارى، در مدينه در ميان «بنى عدى بن النجار» توقف كرد، يك ماه بسترى بود، و چون كاروان قريش به مكه رفتند و «عبد المطلب» از حال وى جويا شد، بزرگترين فرزند خود حارث را نزد وى به مدينه فرستاد، اما هنگامى «حارث» به مدينه رسيد كه «عبد الله» وفات كرده بود.

ادامه نوشته

عبدالمطلب بن هاشم

«عبد المطلب» از پرستش بت ها بر كنار بود، و خدا را به يگانگى مى شناخت و به نذر وفا مى كرد، و سنت هائى نهاد كه بيشتر آن ها در قرآن نازل گشت و در سنت رسول خدا پذيرفته گشت و آنها عبارتست از: وفاى به نذر، و پرداخت صد شتر در ديه و حرمت نكاح محارم و موقوف ساختن در آمدن به خانه ها از پشت آن ها و بريدن دست دزد و نهى از زنده به گور كردن دختران و مباهله، و حرمت مى گسارى، و حرمت زنا، و حد زدن زناكار، و قرعه زدن و اين كه نبايد هيچكس برهنه پيرامون كعبه طواف نمايد و پذيرائى از ميهمان و اينكه نبايد هزينه حج را جز از اموال پاكيزه خود بپردازند و بزرگ داشتن ماه هاى حرام، و تبعيد كردن زنان مشهور زناكار و خمس دادن از گنج ها و سقايت حاجيان، و هر طوافى را هفت شوط قرار دادن.

ادامه نوشته

فصل هشتم - من پزشک فقرا شدم

من بزودی در طبس بین فقرای بی‌بضاعت محبوبیت پیدا کردم زیرا هرچه بابت حق‌العلاج به من میدادند میگرفتم و مثل اطبای سلطنتی مغرور نبودم که بگویم حق‌العلاج من زر و سیم است.  بعد از اینکه فرعون دفن شد پسرش ولیعهد بر تخت سلطنت نشست و گفتند که وی قصد دارد که اول نزد خدیان خود را تطهیر نمید و بعد بطور رسمی فرعون مصر شود. مادر ولیعهد اول کاری که کرد این بود که قاضی بزرگ را از شغل او معزول نمود و بجای وی (آمی) را که گفتم کاهن معبد (آتون) بشمار میآمد قاضی بزرگ کرد و (آمی) بجای قاضی سلف، مقابل چهل طومار چرمی محتوی قوانین مصر نشست و شروع به قضاوت نمود. تمام پادشاهان بر اثر مرگ فرعون مصر متاسف شدند و از کشورهای مجاور الواح خاک رس پخته که روی آنها کلماتی حاکی از ابراز تاسف نوشته شده بود برای مصر ارسال گردید و پادشاه (میتانی) دختر شش ساله خود را فرستاد که خواهر ولیعهد مصر، یعنی فرعون جدید شود. شب‌ها وقتی به خانه مراجعت مي‌کردم بر اثر آشامیدنی بسرعت خوابم مي‌برد و صبح که بر مي‌خاستم مستی از روحم خارج میگردید و (کاپتا) غلام یک چشم من روی دست‌ها و صورت و سرم آب میریخت و به من نان و ماهی شور میخورانید. اگر این هزینه‌های بی‌فایده را نمیکردم می‌توانستم ثروتمند شوم ولی هر چه بدست میآوردم یا صرف میخانه و خانه‌های عیاشی میشد یا اینکه به مصرف دادن اعانه به فقرا میرسید.

ادامه نوشته

هاشم بن عبد مناف

پدرش عبد مناف بن قصی بن کلاب بن مرة بن کعب بن لؤى بن غالب بن فهر بن مالک بن نضر بن کنانة بن خزیمة بن مدرکة بن الیأس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان، و مادرش «عاتكه» دختر «مرة بن هلال بن فالج» است. «هاشم» نخستين كسى بود كه دو سفر بازرگانى: زمستانى و تابستانى، يعنى: «دو کوچ شتاء و صيف» (قرآن مجيد، سوره قريش) را براى قريش برقرار ساخت. نسب «بنى هاشم» عموما به «هاشم بن عبد مناف» مى رسد و مادر أمير المؤمنين عليه السلام «فاطمه» دختر «أسد بن هاشم» است.

ادامه نوشته

عبد مناف بن قصى

پدرش قصی بن کلاب بن مرة بن کعب بن لؤى بن غالب بن فهر بن مالک بن نضر بن کنانة بن خزیمة بن مدرکة بن الیأس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان، و مادرش «حبى» دختر «حليل خزاعى» است و فرزندانش: هاشم، عبد شمس، مطلب، نوفل، أبو عمرو و شش دختر.و كنيه اش: «أبو عبد شمس» و نامش: «مغيره» و او را «قمر البطحاء» مى گفتند. نسب «عبيدة بن حارث» شهيد بدر و «محمد بن ادريس شافعى» به «مطلب بن عبد مناف» و نسب «بنى أميه» به «عبد شمس» مى رسد.

ادامه نوشته

قصى بن كلاب

پدرش کلاب بن مرة بن کعب بن لؤى بن غالب بن فهر بن مالک بن نضر بن کنانة بن خزیمة بن مدرکة بن الیأس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان، و مادرش: «فاطمه» دختر «سعد بن سَيل» (به فتح سين و ياء) است، و فرزندانش : مغیره (عبد مناف)، عبد الدار، عبد العزى و عبد قصى و دو دختر، و كنيه اش «أبو المغيره» و نامش زيد و لقب دومش «مجمع». نسب قبيله «بنى عبد الدار» از جمله «بنى شيبه» كليدداران كعبه به «عبد الدار بن قصى» و نسب «بنى عبد العزى» از جمله: أم المؤمنين «خديجه» دختر «خويلد» و «زبير بن عوام بن خويلد» و «ورقة بن نوفل» به «عبد العزى بن قصى» مى رسد.

ادامه نوشته

كلاب بن مره

«كلاب بن مره»؛ پدرش مرة بن کعب بن لؤى بن غالب بن فهر بن مالک بن نضر بن کنانة بن خزیمة بن مدرکة بن الیأس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان، مادرش «هند» دختر «سرير بن ثعلبة بن حارث بن فهر بن مالک بن نضر بن کنانة بن خزیمة» است و فرزندانش: «قصى بن كلاب» و «زهرة بن كلاب» و يك دختر، و كنيه اش «أبو زهره» و نامش «حكيم» است. «كلاب بن مره» پس از پدر، بزرگوارى يافت و شأن و مقامش بالا گرفت و شرافت پدر و نياى مادرى براى وى فراهم گرديد. چه نياكان مادرش امر حج را به دست داشتند و ماه ها را حلال و حرام مى كردند. رسول اكرم در باره دو فرزند «كلاب بن مره» يعنى: «قصى» و «زهره» گفت: دو بطن خالص قريش دو پسر كلاب اند.

ادامه نوشته

مرة بن كعب

«مرة بن كعب»؛ پدرش کعب بن لؤى بن غالب بن فهر بن مالک بن نضر بن کنانة بن خزیمة بن مدرکة بن الیأس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان، و مادر وى «وحشيه» دختر «شيبان بن محارب بن فهر بن مالک بن نضر» است، و فرزندان وى: كلاب، تيم و يقظه. و كنيه اش «أبو يَقظَه». نسب طايفه «بنى مخزوم» از جمله: أم المؤمنين «أم سلمه» و «خالد بن وليد» و «أبو جهل: عمرو بن هشام بن مغيره» به «يقظه» و نسب طائفه «بنى تيم» از جمله: أبو بكر و طلحة بن عبيد الله، به «تيم بن مره» مى رسد.

ادامه نوشته

كعب بن لؤى

«كعب بن لؤى» از همه فرزندان پدرش لؤى بن غالب بن فهر بن مالک بن نضر بن کنانة بن خزیمة بن مدرکة بن الیأس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان، بزرگوارتر و ارجمندتر بود، وى اولين كسى است كه در خطبه اش «أما بعد» گفت، و روز جمعه را «جمعه» ناميد، و پيش از آن عرب آن را «عروبه» مى ناميد. چون «كعب» از دنيا رفت، قريش روز مرگ او را مبدأ تاريخ خويش قرار دادند و تا «عام الفيل» همچنان مبدأ تاريخ بود.

ادامه نوشته

لؤى بن غالب

پدرش غالب بن فهر بن مالک بن نضر بن کنانة بن خزیمة بن مدرکة بن الیأس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان، و مادر وى، «سلمى» دختر «كعب بن عمرو خزاعى» بود و فرزندانش: كعب، عامر، سامه، عوف و خزيمه، نسب قبيله «بنى عامر بن لؤى» به «عامر» مى رسد. نسب أم المؤمنين «سوده» دختر «زمعة بن قيس» و «عمرو بن عبدود» به «لؤى بن غالب» مى رسد.

ادامه نوشته

غالب بن فهر

پدرش فهر بن مالک بن نضر بن کنانة بن خزیمة بن مدرکة بن الیأس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان، مادر وى «ليلى» دختر «سعد بن هذيل» بود، و فرزندان وى: لؤى و تيم الأدرم (و يلعب و وهب و كثير و حراق كه از ايشان نسلى باقى نماند و قيس بن غالب و فرزندان تيم بن غالب، «بنو أدرم بن غالب» معروف شده اند.

ادامه نوشته

فصل هفتم - ولیعهد مصر و صرع او

ولیعهد گفت من از خون‌ریزی نفرت دارم برای اینكه ریختن خون بدترین چیزهاست جوان نیزه‌دار گفت من عقیده ای بر خلاف تو دارم و معتقدم كه ریختن خون سبب پاك كردن ملتها میشود و آنها را قوی میكند و خدیان خون را دوست دارند زیرا با خوردن خون فربه میشوند و تا روزیكه جنگ ممكن است، خون‌ریزی ادامه دارد. ولیعهد گفت من كاری میكنم كه دیگر جنگ بوجود نیید. جوان نیزه‌دار نظری به من انداخت و گفت گویا این مرد دیوانه است زیرا جنگ همواره بوده و پیوسته خواهد بود و هر كار كه ملتها بكنند كه از جنگ پرهایز نمیند بیشتر به جنگ نزدیك می شوند زیرا جنگ مثل نفس كشیدن لازمه زندگی ملت‌ها میباشد. ولیعهد خورشید را نگریست و گفت تمام ملت‌ها فرزند او هستند زیرا او (آتون) است و بعد با انگشت بطرف خورشید اشاره نموده و افزود تمام زمان‌ها و زمین‌ها باو تعلق دارند و من در طبس یك معبد برای او خواهم ساخت و شكل او را برای تمام سلاطین خواهم فرستاد و من از او بوجود آمده‌ام و باو بازگشت خواهم كرد. جوان نیزه‌دار بعد از شنیدن این حرفها گفت تردیدی وجود ندارد كه او دیوانه است و شما حق داشتید كه او را به صحرا آوردید تا اینكه معالجه‌اش كنید. من گفتم او دیوانه نیست بلكه در حال صرع توانسته خدای خود را ببیند ولی ما حق نداریم كه در خصوص آنچه وی دیده از او یراد بگیریم.

ادامه نوشته

فهر بن مالك

«فهر بن مالك»، پدرش مالک بن نضر بن کنانة بن خزیمة بن مدرکة بن الیأس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان، مادر وى «جندله» دختر «حارث بن مضاض بن عمرو جرهمى» است و فرزندان وى: غالب، محارب، حارث، أسد و دخترى به نام «جندله» مى باشند.
ادامه نوشته

مالك بن نضر

«مالك بن نضر»؛ پدرش نضر بن کنانة بن خزیمة بن مدرکة بن الیأس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان، و مادر وى «عاتكه» دختر «عدوان بن عمرو بن قيس بن عيلان» بود و فرزند وى «فهر بن مالك» می باشد.

ادامه نوشته