كعب بن لؤى
«كعب بن لؤى»؛ و مادر وى «ماوية» دختر «كعب بن قين بن جسر» قضاعى است. فرزندانش: مره، عدى و هصيص، و كنيه اش «أبو هصيص» ، نسب «بنى سهم» و «بنى جمح» از جمله: «عمرو بن عاص سهمى» و «عثمان بن مظعون جمحى» صحابى معروف و «صفوان بن أمية بن خلف جمحى» به «هصيص بن كعب» و نسب «بنى عدى» از جمله: «عمر بن خطاب بن نفيل» و «سعيد بن زيد بن عمرو بن نفيل» به «عدى بن كعب» مى رسد.
«كعب بن لؤى» از همه فرزندان پدرش لؤى بن غالب بن فهر بن مالک بن نضر بن کنانة بن خزیمة بن مدرکة بن الیأس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان، بزرگوارتر و ارجمندتر بود، وى اولين كسى است كه در خطبه اش «أما بعد» گفت، و روز جمعه را «جمعه» ناميد، و پيش از آن عرب آن را «عروبه» مى ناميد، «كعب» مردم را در روز جمعه فراهم ساخت و براى آنان سخنرانى كرد و چنين گفت :
«بشنويد و ياد گيريد، و بفهميد و بدانيد، كه شب آرام است، و روز روشن، و زمين بسترى هموار، و آسمان كاخى بلند است و كوه ها ميخ، و ستارگان نشانه اند، و گذشتگان مانند آيندگانند و پسران ياد آور پدرانند، پس با خويشان خود پيوند كنيد، و دامادهاى خود را نگهدارى كنيد، و مالهاى خود را به ثمر آوريد، آيا رفته اى را ديده ايد كه باز آيد، يا مرده اى را كه برانگيخته شود؟ خانه (جاويد) در پیش روی شماست. و گمان جز آن است كه مى گوئيد، حرم (كعبه) خود را آراسته داريد، و بزرگش شماريد و دست از آن باز نداريد، چه زود است خبرى بزرگ برسد، و پيامبرى بزرگوار از آن بيرون آيد». سپس مى گفت:
«روزى است و شبى، هر دورى با پيشامدهاى تازه، براى ما شب و روز آن يكسان است (شب و روز) هر گاه باز آيند، حوادث تازه اى را به همراه دارند، و نعمت هائى نيز كه پرده هاى آن بر ما فرو هشته است، دگرگونى ها و خبرهائى كه بر مردم چيره مى شود (مردم را دگرگون مى سازد) آنها را گره هائى است كه تلخ آن را نمى توان گشود (به احتمالى: نمى توان شيرين يافت)، ناگهان پيامبر خدا، محمد مى رسد پس خبرهائى مى دهد كه گوينده اش بسى راستگوست» .
سپس مى گفت: «اى كاش (زنده مانده) آنگاه كه خويشان و بستگان دست از يارى حق مى كشند، دعوت او را مى شنيدم، اگر (در زمان او) داراى گوشى و ديده اى و دست و پائى بودم، از خوشحالى دعوتش و شادمانى فريادش، مانند شتر نرى برمى خاستم و به يارى او مى شتافتم» . (رجوع کنید به ترجمه تاريخ يعقوبى، ج 1، ص 301 ـ 303.جمهرة خطب العرب، ج 1، ص 33، صبح الاعشى، ج 1، ص .211)
چون «كعب» از دنيا رفت، قريش روز مرگ او را مبدأ تاريخ خويش قرار دادند و تا «عام الفيل» همچنان مبدأ تاريخ بود.
«كعب بن لؤى» از همه فرزندان پدرش لؤى بن غالب بن فهر بن مالک بن نضر بن کنانة بن خزیمة بن مدرکة بن الیأس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان، بزرگوارتر و ارجمندتر بود، وى اولين كسى است كه در خطبه اش «أما بعد» گفت، و روز جمعه را «جمعه» ناميد، و پيش از آن عرب آن را «عروبه» مى ناميد، «كعب» مردم را در روز جمعه فراهم ساخت و براى آنان سخنرانى كرد و چنين گفت :
«بشنويد و ياد گيريد، و بفهميد و بدانيد، كه شب آرام است، و روز روشن، و زمين بسترى هموار، و آسمان كاخى بلند است و كوه ها ميخ، و ستارگان نشانه اند، و گذشتگان مانند آيندگانند و پسران ياد آور پدرانند، پس با خويشان خود پيوند كنيد، و دامادهاى خود را نگهدارى كنيد، و مالهاى خود را به ثمر آوريد، آيا رفته اى را ديده ايد كه باز آيد، يا مرده اى را كه برانگيخته شود؟ خانه (جاويد) در پیش روی شماست. و گمان جز آن است كه مى گوئيد، حرم (كعبه) خود را آراسته داريد، و بزرگش شماريد و دست از آن باز نداريد، چه زود است خبرى بزرگ برسد، و پيامبرى بزرگوار از آن بيرون آيد». سپس مى گفت:
«روزى است و شبى، هر دورى با پيشامدهاى تازه، براى ما شب و روز آن يكسان است (شب و روز) هر گاه باز آيند، حوادث تازه اى را به همراه دارند، و نعمت هائى نيز كه پرده هاى آن بر ما فرو هشته است، دگرگونى ها و خبرهائى كه بر مردم چيره مى شود (مردم را دگرگون مى سازد) آنها را گره هائى است كه تلخ آن را نمى توان گشود (به احتمالى: نمى توان شيرين يافت)، ناگهان پيامبر خدا، محمد مى رسد پس خبرهائى مى دهد كه گوينده اش بسى راستگوست» .
سپس مى گفت: «اى كاش (زنده مانده) آنگاه كه خويشان و بستگان دست از يارى حق مى كشند، دعوت او را مى شنيدم، اگر (در زمان او) داراى گوشى و ديده اى و دست و پائى بودم، از خوشحالى دعوتش و شادمانى فريادش، مانند شتر نرى برمى خاستم و به يارى او مى شتافتم» . (رجوع کنید به ترجمه تاريخ يعقوبى، ج 1، ص 301 ـ 303.جمهرة خطب العرب، ج 1، ص 33، صبح الاعشى، ج 1، ص .211)
چون «كعب» از دنيا رفت، قريش روز مرگ او را مبدأ تاريخ خويش قرار دادند و تا «عام الفيل» همچنان مبدأ تاريخ بود.
+ نوشته شده در ۱۳۸۶/۱۰/۱۲ ساعت ۳:۱۴ ب.ظ توسط محسن
|