نامه ای از بورنابوریاش دوّم به آخناتون (2)
به ناپخوروریا [1]، پادشاه بزرگ، پادشاه مصر، چنین سخن می گوید بورنابوریاش، پادشاه بزرگ، پادشاه کارادونیاش [2]، برادر تو. من و خانه ام، اسب هایم، ارابه هایم، متشخّصانم و سرزمینم، ما خوب هستیم. سلطنت بر برادرم و خانه اش، اسب هایش، ارابه هایش، متشخّصانش و سرزمینش خوش باد.
از آن روزی که نماینده برادرم به پیشگاه من رسید، حالم خوب نشده است، و نماینده اش در پیشگاه من هرگز چیزی نخورد و ننوشید. ببین، اگر از نماینده ات بپرسی، او نمی تواند به تو بگوید که حالم خوب نیست، و ... و از چون حالم خوب نیست و برادرم ...
من خشم خود از برادرام را با چنین سخنانی خالی می کنم: برادرم نباید بداند که من بیمار هستم؟ چرا از من پشتیبانی نکرده است؟ چرا نگران نشده و پیک هایش را نفرستاده است؟
نماینده برادرم چنین سخن گفته است: راه آن چنان کوتاه نیست که برادرت بتواند بفهمد و سلام برساند. راه بسوی برادرت دراز است. چه کسی می تواند او را آگاه سازد تا او بسرعت سلام برساند؟
او سپس چنین سخن گفت: از پیک خود بپرس که آیا راه دراز نیست...
چون از پیک خود پرسیدم، و او گفت که راه دراز است، بیش از این برادرم را هدف خشم خود نمیسازم. شخصی گفته است که در سرزمین برادرم، همه چیز وجود دارد، و او هیچ کمبودی ندارد، در سرزمین من نیز همه چیز هست، و من هیچ کمبودی ندارم. مدت زمان درازی، ما پادشاهان روابط خوبی میان خود داشتیم، و تبریکات رد و بدل می کردیم. این روابط میان ما باید باقی بماند...
تنها، چهار مین [3] سنگ لاجورد زیبا را بعنوان هدیه بسوی برادرم فرستادم، و نیز پنج جفت اسب را. هرگاه که زمانه خوب شد، همراه با پیک های خو هدیه های زیبای بسیاری را خواهم فرستاد، و هر آنچه را که برادرم آرزو دارد، می تواند نامه بنویسد...
کاری را آغاز کرده ام، و به همین دلیل این به برادرم نامه می نویسم. برادرم می بایست طلای زیادی را که من برای این کارم نیاز دارم، برای من بفرستد. اما طلایی که برادرم برای من می فرستد، ... بگذار چشمان برادرم رسیدگی کند، و بگذار برادرم آن را مهر و موم کرده و بفرستد. زیرا همچون بار پیش این نگرانی هست که برادرم شخصا آن را بررسی نکند، بلکه توسط یکی از صاحب منصبان برادرم مهر و موم و فرستاده شود...
و در خصوص سَلمو، سفیر من، کاروان او دو بار غارت شده است. یکبار توسط بیریازاما غارت شد و کاروان دیگرش توسط پاماهو، فرماندار یکی از سرزمین هایی که به تو تعلق دارد، غارت گشت. و این موضوع را، برادرم، تو باید درست کنی. وقتی که سفیر من در پیشگاه تو حاضر شد، سَلمو را نیز حاضر کن. ... او را به وی بازگردان، و خسارات باید جبران گردد.
[1] ناپخوروریا: آخناتون نفر-خپرو-رع (1350 - 1334 ق.م)
[2] بابل
[3] حدود چهار پوند (1.8 کیلو گرم)
همچنین بخوانید
نامه های تل العمارنه
منبع