همزمان با اوج گرفتن نبردها میان آشور و بابل، از تاریکی که مدت 400 سال پس از پیدایش کاسی ها در بابل، ایران و عیلام را پوشانده بود بیرون می آییم.

در گیر و دار نبرد میان آشور و بابل، «پاهیر-ایشان» پسر «ایگی-هالکی»، که به احتمال هم دوره با «نازیماروتاش» شاه بابل (1.308 - 1.282 ق.م) بود، دودمان تازه ای در عیلام پی افکند (1.294 ق.م). متأسفانه دست آوردهای او به کلی بر ما ناشناخته است. جانشین او، برادرش «آتار-کیتاه» (1.279 - 1.270 ق.م) بود. درباره او نیز اگاهی زیادی نداریم؛ اما پسرش «هوبان-نومنا» (1.269 - 1.250 ق.م)، به ظاهر پادشاهی توانا بوده است و بعنوان «پادشاهی انشان و شوش» نخستین کسی است که ادعای لقب «گسترنده امپراتوری» را دارد. به احتمال اشاره به تصرف جزیره «لیان» (بوشهر کنونی) در خلیج فارس دارد.

«اونتاش-هوبان» (1.249 - 1.229 ق.م) پسر «هوبان نومنا» براستی آوازه ای بلند یافت. در روزگار پادشاهی او شما زیادی نیایشگاه و دیگر ساختمان های دینی در شوش ساخته شد. او همزمان با به تخت نشستن کاشتیلیاش سوّم در بابل (1.233 ق.م)، خود را برای دست زدن به فتوحات خارجی آماده ساخت؛ بهانه او برای جنگیدن با دشت نشینان بدین قرار بود:

چرمسازی از اهالی «هَنیبالگات» در میتانی، نزد کاشتیلیاش سوّم گریخت و برای او سپری از چرم ساخت. شاه بابل نیز به پاداش این کار ملکی در نزدیکی شهر «پادان» در مرز شمال خاوری سرزمین بابل به وی بخشید. به احتمال زیاد پادشاه انشان و شوش چنین دریافت که این ملک در قلمرو عیلام قرار دارد نه بابل.

جنگی که در پی آن آمد بظاهر رویهمرفته یک جانبه و مغرضانه بوده است. تنها کتیبه-ی بطور کامل اکّدی اونتاش هوبان از این جنگ با پیروزی خودش یاد می کند. او، «ایمیریا» خدای حامی کاشتیلیاش را به غنیمت گرفت و به شوش برد و سنگی که بخشش کاشتیلیاش به مرد میتانیایی - که انگیزه جنگ میان عیلام و بابل شده بود - بر آن نوشته شده بود را نیز با خود به شوش برد.

اما عیلام به احتمال در چند سال آینده از آشوب داخلی آسیب دید زیرا در پی مرگ «اونپاتار-هوبان»، نه پسر بلکه عمویش به تخت برآمد (1.228 - 1.227 ق.م) که پسر «پاهیر-ایشان» پایه گذار همین دودمان بود. به احتمال به همین دلیل بود که «توکولتی-نینورتا» شاه آشور (1.244 - 1.208 ق.م) بی آنکه عیلامیان در برابر او درایستند توانست از «تارسینا»، که کوه دسترسی ناپذیری بر کرانه جنوبی زاب پایین بود، به کوه های زاگرس رخنه کند و به ناحیه گوتی ها درآید.

«اونپاتار-هوبان» تنها یک سال پادشاهی کرد و در پی او، برادرش «کیدِن-هوتران» (1.227 - 1.226 ق.م) به پادشاهی رسید.

شاه تازه عیلام به تلافی حمله «توکولتی-نینورتا» ب بابل، تهاجمی ناگهانی را به بابل آغاز کرد و حتی تا «نیپور» پایتخت مذهبی بابل نیز رخنه کرد و به پادشاهی یک ساله و نیمه «اِنلیل نَدین شومی» حاکم دست نشانده آشور در بابل پایان داده به عیلام بازگشت (1.224 ق.م). با این حال توکولتی نینورتا-ی یکم نیز بیکار ننشست و دست نشاندگان دیگری را بر تخت بابل نشاند.

کیدِن هوتران بار دیگر در 1.217 ق.م به بابل تاخت. او در باختر تا «ایسین» و در شمال تا «ماراد» که درست در باختر «نیپّور» قرار داشت پیش رفت. این تهاجم که به برافتادن «اَدَد-شوما-ایدینا» حکمران دست نشانده آشور در بابل منجر گشت، موجب شد تا بابل استقلال خود را از آشور بازپس گیرد.

در پی «کیدِن-هوتران»، «هالودوش-اینشوشیناک» به پادشاهی رسید (1.205 - 1.192 ق.م) که از نسبت او با نیاکانش آگاهی نداریم و درباره پادشاهی او چیزی نمی دانیم. چون روزگار پادشاهی او به سر آمد، پسرش «شوتروک-ناخونته» به پادشاهی رسید (1.191 - 1.156 ق.م). شوتروک-ناخونته، دوره بزرگ واقعی تاریخ عیلام را آغاز کرد.

 

شکوه امپراتوری عیلام


سی سال نخست پادشاهی شوتروکناخونه به گسترش فعالیت های عمرانی و تجاری گذشت و تنها در سال 1.158 ق.م بود که شوتروک ناخونته، که به ناتوانی بابل پی برده بود، با کمک پسرش کوتیر-ناخونته به بسیج و آراستن نیروهای عیلام پرداخت. او به سرزمین بابل درآمد و در شهر «اِشنونا» تندیسی از «ملیشیپاک» شاه سابق بابل (1.187 - 1.172 ق.م)، و نیز تندیسی از «مانیشتوسو» شاه اکّد (2.270 - 2.25 ق.م) را پیدا کرد. او «استوانه پیروزی» معروف «نارام سین» (2.225 - 2.218 ق.م) و سنگ بزرگی را که قوانین «حمورابی» (1.792 - 1.750 ق.م) بر آن نقش شده بود در شهر «سیپار» یافت. او بخشی از نوشته آن سنگ را برای کندن کتیبه خود پاک کرد؛ سپس به سرزمین «کارینتاش» پیش رفت و در آنجا نیز استلی از «ملیشیپاک» را یافت.

پس از آن به سوی بابل شتافت و «زاماما-شوما ایدینا-ی» نگون بخت را که تنها یک سال پادشاهی کرده بود (1.159 - 1.158 ق.م) از تخت برداشت و پسر خود «کوتیرناخونته» را بر جای او نشاند.

از جمله نتایج این سفر جنگی این بود که شاه عیلام بر نواحی فرمانگزار، مالیات و خراج بست. آنگاه شوتروک-ناخونته، گرانبار از غنایم فراوان، به شوش بازگشت و آنها را به «اینشوشیناک» خدای شهر شوش اتحاف کرد. او خود درباره این پیروزی می گوید:

«منم شوتروک ناخونته، شاه انشان و شوش، فرمانروای سرزمین عیلام. من سیپّار را ویران کردم، استوانه نارام سین را گرفتم، و به عیلام بازآوردم، و آن را بعنوان پیشکشی به خدایم برافراشتم».

 اما تاریخ نگاران رسمی بابلی از دادن لقب «شاه بابل» به کوتیرناخونته پسر شاه عیلام خودداری کرده اند چرا که «اِنلیل-نَدین-آهه» همچنان مقاوت کاسیها را در بابل ادامه می داد.

ولی سرانجام در 1.155 ق.م کوتیرناخونته حاکم عیلامی بابل، با حمله ای به اِنلیل نَدین آهه، برای همیشه به فرمانروایی دودمان کاسی در بابل پایان داد (1.155 ق.م)؛ اما با وجود اینکه به حکومت دیرپای شاهان کاسی در بابل پایان بخشیده بود، ننتوانست آن ناحیه را نگاه دارد و در ایسین، در شمال بابل، دودمان تازه ای سربرآورد (1.155 ق.م).

پادشاهی «کوتیرناخونته» در عیلام (1.154 - 1.150 ق.م) که پس از پدرش به تخت نشست، به ظاهر کوتاه بوده است اما درگذشت او، روزگاری تازه و بهتری را برای عیلام رقم زد.

«شیلهاک-اینشوشیناک» (1.150 - 1.136 ق.م)، برادر کوتیر ناخونته بی تردید، بزرگترین فرمانروای عیلام بوده است. روزگار پادشاهی وی نهایت دست آوردهای سیاسی عیلام، و نیز شاید اوج اهمیت بازرگانی و اقتصادی این سرزمین بوده است.

نخست «آکارسالو» و سپس ناحیه کوه «ابیه» - میان «آلتون کوپرو»ی کنونی و رودخانه دیاله به دست او افتاد. وی از آنجا به سوی باختر پیش راند و شماری از قبیله های آرامی را که در آن زمان بر کرانه خاوری دجله می زیستند به زیر طاعت خویش درآورد. با تسخیر «مادگا» یا «توزخرماتلی» کنونی، که سرزمینی بود در قلمرو آشور، به «آراپخا» یا کرکوک امروزی رسید و دور نیست اگر تصور کنیم او بوده که به پادشاهی دیرپای آشوردان (1.179 - 1.134 ق.م) پایان بخشیده است.

اما کوشش «شیلهاک-اینشوشیناک» در گستراندن مرزهای کشور، عامل مؤثر فروپاشی امپراتوری او پس از مرگش بود. او تنواست جلوی مداخله های دولت ایسین در امور داخلی آشور را که پس از درگذشت آشوردان آشفته شده بود بگیرد و به احتمال در جنگ با بابلی ها شکست خورده است.

اما شاه بزرگ عیلام هنوز دارای امپراتوری نیرومندی بود که بر «لیان» در خلیج فارس (بوشهر امروزی) نیز فرمانروایی داشت.  او همانند «هوبان-نومنا» و «شوترو-ناخونته»، عنوان «گسترنده قلمرو امپراتوری» را  بر خود نهاد.

در روزگار پادشاهی او، «اینشوشیناک» که تنها خدای محلی شوش بود، بزگترین خدای سرزمین عیلام گردید. در این زمان، سیل درآمد از سراسر نواحی امپراتوری به شوش روان گشت و با چنین ثروتی که پیش از آن، هیچ یک از پادشاهان عیلام از آن برخوردار نبودند، او شهر شوش را به سطح دیگر شهرهای بزرگ روزگار خویش رسانید. بسیاری از مؤسسه ها و بنگاه های صنعتی و بازرگانی که به دست افراد اداره می شدند در محله تجاری و مسکونی شهر شوش قرار داشتند بخش از شهر که مرکز کاخ ها و نیایشگاه ها بود، صحنه فعالیت بس بیشتری بود.

تاریخ نمونه های فراوانی از امپراتوری ها را به یاد داد که پس از رسیدن به اوج قدرت خویش، بیدرنگ راه زوال گرفتند و عیلام نیز از این قاعده مستثنی نبود. اندکی پس از آنکه شیلهاک-اینشوشیناک جای خود را به «هوته-لودوش-اینشوشیناک» داد، فرایند پریشانی و فروپاشی عیلام آغاز گردید.

 

سقوط پادشاهی عیلام میانه


«هوته-لودوش-اینشوشیناک» (1.135 - 1.125 ق.م) که جسارت ورزیده لقب گذشتگانیش (شاه انزان وشوش) را بر خویش نهاد اصرار داشت که خود را «گسترنده قلمرو امپراتوری» بخواند اما پیدایش پادشاه بزرگی در سرزمین بابل، یعنی «نَبو-کودوری-اوسور یکم» (یا نبوکدنصر، 1.126 - 1.103 ق.م) این اجازه را از او می گرفت.

در نبردی که میان نبوکدنصر و هوته-لودوش-اینشوشیناک درگرفت، بابلی ها شکست سختی خوردند و پیروزی عیلام حتمی بود؛ اما رویدادی رخ داد که نتیجه جنگ را درگرگون ساخت و آن، این بود که «ریتّی-مَردوک»، پادشاه «بیت کرزیابکو» (سرزمینی که از حلوان امروزی چندان دور نبود)، هوته-لودوش-اینشوشیناک را فروگذاشت و جانب شاه بابل را گرفت، و دو تن از کاهنان خدا «ریا»، به نام های «شامو-آ» و «شامایا»، در شهر «دین-شاری» در نزدیکی شوش، از پیش شاه عیلام گریختند و به نبوکدنصر پیوستند.

نبوکدنصر با این کمک غیر منتضره تهاجم خود را آغاز کرد و چون شهر «دِر» دیگر سیادت عیلام را نمی پذیرفت، پایگاهی شد برای لشکرکشی به عیلام. نبردی که سی ساعت به درازا انجامید و سرانجام به کشته شدن هوته-لودوش-اینشوشیناک انجامید. نبوکدنصر سرزمین عیلام را تسخیر و غارت کرد، و مَردوک خدای بابل را که از زمان کوتیر-ناخونته در عیلام اسیر شده بود، به بابل، بازگرداند.

تنها یک پادشاه با نام «شیلهانا-هَمرو-لاگامار» بعنوان جانشین هوته لودوش اینشوشیناک به پادشاهی در عیلام ادامه می دهد که سرنوشت او نامعلوم است.

عیلام بار دیگر بعنوان یک موجودیت تاریخی بکلی ناپدید گردید.